نگاهی بر گنج بدخشان و رنج بدخشانیان



نگاهی بر گنج بدخشان و رنج بدخشانیان

بدخشان بخشی از سرزمین پهناوری آریانای کبیر ، خراسان دیروز وافغانستان امروز است که تا چند سال قبل فقیر ترین مردم جهان با سخت کوشی در میان مثلث ، خشم طبیعت ( راههای دشوار گذر، نبود زمین قابل زرع ، کوههای سر به فلک )، عدم توجه دولتهای مرکزی به آبادانی و شرایط زندگی مردم و عدم آگاهی عامهِ مردم از چند و چون زندگی، در عمق دره ها و دامنهِ کوهساران به سر میبردند، اکنون پارهِ تعغیرات رد بعد سومی مثلث ( شور آگاهی و تجدد خواهی و تحول طلبی مردم)پدیدار گردیده و دو بعد دیگر( عوامل طبیعی و بیتوجهی دولت مرکزی به عمران و باز سازی و بهسازی بدخشان) به گونهِ گذشته تعغیر ناپذیر به نظر میرسدتا جائیکه دیده شد طی سالها و دهه های اخیر چند نسل والیان و زمامادارانیکه در توالی هم آمدند و رفتند، حتی خشتی را هم بر بناهای نا ساختهِ قبیل نگذاشتند و حتی در سالهای باز سازی و سازندگی افغانستان یکموتر سنگ یا جغل هم بر حفره ها و خندقهای بازار فیض آباد که همچون تمساح همیشه گرسنه در انتظار تایرهای عراده جات دهن باز کرده است انداخته نشد.

بدخشان در درازنای تاریخ پر بار خویش از شهرت و جایگاهِ ویژهِ در منطقه برخوردار بوده است ،یکی به علت آنکه در مسیر جادهِ قدیمی ابریشم قرار داشته و محل اطراق کاروانهای تجارتی و دارای کاروانسراها وصنایع ظریفه و یکی از مراکز مهم تبادلهِ اموال تجارتی بوده است و دیگری بدخشان به دلیل داشتن منابع تحت الارضی فراوان و سنگهای قیمتی خویش مانند لاجورد، لعل ، نقره و طلا همیشه ورد زبان شاعران و شهرهِ آفاق بوده است.

سالها باید که تا یک سنگی اصلی زآفتاب

لعل گردد دربدخشان یا عقیق اندر یمن

علامه اقبال در ادامهِ قوافی "جوانان" و "نیاکان" در یکی از غزلهای شور آفرین خویش میگوید:

فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق

پارهِ لعلی که دارم از بدخشان شما

هر چند ساکنان اصلی بدخشان هرگز نتوانسته اند ازین لعل ولاجورد ومنابع و معادن بیشمارش استفادهِ مطلوب نمایند و همیشه مانند گرسنگان خوابیده بربالای گنج دل بدان بسته اند که ما مالکان اصلیی گنج نهفته ودر سفته هستیم در حالیکه مالک اصلیی گنج کسی است که بتواند ازان استفادهِ دلخواه نماید ولو که اروپایی باشد یا آمریکایی و پاکستانی یا افغانی.

دلیل سوم شهرت بدخشانزمین اینست که بدخشان در دامان خویش فرزانگان، فرهیختگان،  شعراء و مشاهیر بزرگی را پرورانده یا برایشان پناهگاه و پرورشگاه داده است مانند حکیم ناصر خسرو ، حضرت غیاثی، سیده مخفی و هزاران دیگر.

بدخشان یگانه ولایتی در سطح کشور است که با بیش از چهار کشور دنیا مرز مشترک دارداما افسوس که ازین موقیعت مهم ژیوپولیتیک آن هزار سال قبل بیشترین استفاده میشد و امروز هیچ.

در واقیعت امر بدخشان بندرگاه و گذرگاهِ استثنایی و مطلوبیست اما ساکنانش در دوران ایست فرهنگی و رکود اجتماعی بدخشان بندربانان هشیار وفرصت شناسی نبوده اند که نتوانسته اند تا کنون ازین امتیازات بهره برداریی مشروع نمایند.رودباران خروشان کوکچه غلطان وخیزان از عمق دره ها و پهنای جلگه های این دیار میگذرد و حدود و ثغور این خطه را میپیماید و در هر پیچ و تابش مصرانه فریاد میزند که من منبع فیاض و پایان ناپذیر انرژی هستم و میتوانم سراسر این دیار را و خطه های همجوارش را از نور و روشنای بی نیاز سازم مشروط برانکه کسی قادر بر گشایش رمز بهره گیری از من گردد و آن راز چیزی دیگری جز احداث بندها در فواصل معین درین دره ها نمیباشد.

ازقرار معلوم تا چند دههِ دیگر منابع نفتی و فوسیلی جهان با توجه به مصرف دایم التزاید که دارد به پایان خود نزدیک میشودکه درانصورت منابع آبی جهان درجهِ اول اهمیت را پیدا خواهد کردو ازینرو بنابر سنجشها و پیشبینیهای کارشناسان ، قرن آینده ، قرن چالشها و تنشها ودرگیری قدرتهای جهان بر سر تملک و تصاحب منابع آبی خواهد بود

مثل آنچه که ما امروز شاهد درگیری قدرتهای جهانی تحت عناوین گوناگون بر سر تصاحب منابع نفتی هستیم که درانصورت بدخشان یکی از نادرمناطق مورد توجه آنها خواهد بود.

بدخشان را از بسیاری جهات و از جمله موقیعت مهم بندرگاهی و همسایگی با چند کشور و ترکیب قومی و تعدد السنه و مذاهب که دارد میتوان افغانستان کوچکش پنداشت در حالیکه بسیاری ولایات مهم دیگر  با وجود آنکه از ویژگی ها و امتیازات دیگری برخوردارند این ویژگی را ندارند.

اگر چه اکثریت ساکنان بدخشان در قدم اول تاجیکها و بعد اوزبکها هستند اما اقلیتهای اندکی از اقوام عرب ، مغل ، بلوچ، هزاره،گوجور، چنگ و غیره نیز که در برهه های متفاوت زمان از ستم فرمانروایان فرار نموده به بدخشان پناهنده شده اند یا توسط آنها تبعید شده انداز سالیان متمادی بدینسو در بدخشان در کنار هم حیات به سر میبرند تمام ساکنان بدخشان در حالیکه در گویشهای خانوادگی و محلی خویش از زبانهای بومی خویش استفاده مینمایند در گویشهای عمومی خویش در شهرها و بین اقوام دیگر از زبان تاجیکی فارسی استفاده میکنند و این زبان همانگونه که در کشور منحیث پلی بین زبانهای مختلف میباشد در بدخشان نیز این نقش را بازی مینماید.اگر چه در حدود95 فیصد مردم بدخشان پیرو مذهب حنفی اند اما پیروان مذاهب اسمعیلیه ، فقه جعفری و حتی وهابیت هم درانجا سکونت دارند که خوشبختانه در طول سده های متمادی هیچگونه خشونتی میان آنان به میان نیامده و همه با هم در صلح و صفا زیست دارند.

در بدخشان تا کنون هیچگونه اقدام جدی مبنی بر اساس گذاریی زیر ساختهای اقتصادی و تطبیق پروژه های عمرانی و عام المنفعه و اشتغال آفرین از طرف حکومتها و زمامداران بر سر اقتدار صورت نگرفته است و حتی در دوره های که بدخشانیان در ادارهِ امور سیاسی و دولتی کشور دارای نقش مهم و مرکزی بوده اند کدام خدمتی قابل ملاحظهِ انجام نیافته است شاید برای یک جهانگرد و تازه وارد خارجی عبور از شاهراهِ تخار-بدخشان و مخصوصاً گردنه های قره کمر یکی از تلخترین و خوفناکترین خاطرهِ زندگیش به حساب آید در حالیکه همه روزه کاروانهای حاویی مواد مورد ضرورت و رفع مایحتاج بدخشانیان از همین راهها و از همین گردنه ها میگذرد و همه ساله شماری زیادی از انسانها و عرادجات طعمهِ دریا کوکچه میگردند.بدخشانیان به اثر مجاهدت و مقاومت و هوشمندی و کیاست خاص که در دورهِ جهاد و مقاومت از خود نشان دادند به احراز پستهای عالی دولتی و رهبری جامعه نایل آمدند اما به اثر مصلحت اندیشیهای ناشی از بی برنامگی و یک نوع محافظه کاری و ترس نهفته در روان که از شاخصترین خصوصیت بدخشانیان در حفظ موقف سیاسی شان به شمار میاید هیچ اقدامی در تعمیر و ترمیم شاهراهِ تخار-بدخشان که بهتر است آنرا گذرگاه مرگ نامید نکردند چون بیم ازان داشتند که مبادا از طرف معاندین ورقبای سیاسیشان متهم به محل گرایی گردند در حالیکه بعد از تاسیس ادارهِ موقت اولین اقدام دولت تحت رهبری آقای کرزی قیر ریزی شاهراهِ کابل- قندهار بود و جناب اسمعیل خان هم با حصول عواید گمرکات هرات به آبادی و شگوفایی و سرسبزی ولایت زادگاهِ خود اهتمام ورزید وهیچکس هم منطقاً و انصافاً نمیتواند بر آنان ایراد گیردچون آبادی قندهار و هرات آبادی گوشهِ از سر زمین افغانستانست آبادی بدخشان و مخصوصاً شاهراهِ تخار- بدخشان هم میتوانست آبادی گوشهِ از سرزمین افغانستان باشد درانصورت مردم آفرین میگفتند و کسی که بتواند آفرین مردم را جلب کند هیچگونه باکی از نفرین دشمنانش ندارد. 


"تقوی جارالله"



 

فرمانروایان سخنور بدخشان

 

ملک جهانشاه

سید عمر ملقب به ملک جهانشاه ، متخلص به یمگی یکی از جملهِ فرمانروایان قدرتمند و پر جلال بدخشان بزرگ بود، از تاریخ تولد او خبری در دست نیست به قول شاه عبد الله خان بدخشی او معاصر ناصر خسرو میباشد( درینصورت ملک جهانشاه در نیمهِ قرن پنجم هجری قمری شاه بدخشان بزرگ بوده و سلطنت او تا اواخر این قرن ادامه یافته است چون به قول برادر ناصر خسرو ملک جهانشاه از مرگ ناصرخسرو بسیار متاثر شده و تا آنزمان در قید حیات بوده است زیرا ناصر خسرو درسال 444 به یمگان رفته ودر سال 481 هجری قمری در همانجا وفات کرده است) که ناصر خسرو در زمان حکومت او به بدخشان آمده است و از سوی این شاه ادیب و هنر پرور پذیرایی شده است ، هر چند در اوایل عدهِ از سخن چینان و بد اندیشان سخنانی بسیاری در مورد ناصر خسرو به او گفتند که بدینوسیله میخواستند شاه را نسبت به ناصر خسرو بدگمان کنند اما بر خلاف خواست انها شاه طی چندین صحبت ناصر خسرو را مردی حکیم ودانشمند یافته او را مورد الطاف شاهانه قرار داده قریه سوغان (حضرت سعید) را در درهِ یمگان بدخشان جهت سکونت او اختصاص داد و در قسمت تامین معیشت وی توجه خاص مبذول داشت (درصفحهِ 246 تاریخ بیهقی آمده است: در سنهِ 422 احمد بن علی والی بدخشان ازسلطان مسعود غزنوی در بدخشان پذیرای کرد،علی بن احمد پسراو مقدم ناصر خسرو را گرامی داشت و او را در درهِ یمگان اسکان داد، خاندان علی بن اسددر سالهای 429-427 هنگامیکه دیگر مناطق آسیای میانه، بلخ و تخارستان به زیر سلطهِ سلجوقیان بود،  در بدخشان حکومت مستقل داشتند) ازینکه در منابع مختلف تاریخی از دو شاهِ معاصر ناصر خسرو در بدخشان ذکر شده است چنین راهِ حل معقولتر به نظر میرسد که همانگونه که میدانیم قلمرو سلطنت بدخشان در زمان ملک جهانشاه از حصار شادمان تا بلخ و ترکستان چین وسعت داشت و او سلطان این قلمرو بود و هم میدانیم که در گذشته ها سلاطین مقتدر تر و بزرگتر از شاهان بوده و یک سلطانها چندین شاه را به زیر فرمان داشت که درینصورت میشود گفت علی بن اسد یکی از شاهان زیر فرمان ملک جهانشاه بوده که ادارهِ نواحی شرقی بدخشان را که یمگان هم جزء آن بوده بدست  داشته است.  مقر سلطنت ملک جهانشاه شهر بهارستان و حدود فرمانروایی او از بلخ تا ترکستان چین وسعت داشت.حدود تاریخی بدخشان که مورخین آنرا از غرب به کوهِ ایرگنک ، واقع در غرب شهر تاریخی کندز ، در شرق به بلور داغ ترکستان شرقی (سنکیانگ ) ، از شمال به حصار شادمان( اکنون در سر زمین تاجکستان موقیعت دارد)و از جنوب به کشمیر مینگارند در زمان همین پادشاه تثبیت و استحکام یافت.او چندین باربه بخارا لشکرکشی نموده حدود شمالی بدخشان را از دریایی آمو تا حصار شادمان وسعت داد ،  نه سال قبل از وفاتش هنگامیکه در یکی از کوه های بدخشان مشغول شکار بود از فراز سنگی به زیر افتاده ، پایش مجروح شد ، و تا آخر عمر ازان جراحت عذاب دید در روزهای آخر عمر زمانیکه با عدهِ از مصاحبانش عازم کشمیر یکی از توابع بدخشان بزرگ بود درد پایش بیشتر شده مجبوربه بازگشت به وطن گردید، اما قبل از رسیدن به بهارستان مرکز فرمانرواییش در قریهِ ایر غسک واقع در درهِ یمگان که یک روز با بهارستان فاصله داشت جان بجان آفرین تسلیم نموده بنا بر وصیت خودش در همانجا دفن گردید، مزار این فرمانروایی شهیر بدخشان بزرگ همین حالا در ایرغسک موجود میباشد. نمونهِ کلام:

جهان یکسر اسیر طرهِ پر پیچ و تاب تو

دوعالم پایبند یک نگاهِ پر عتاب تو

فنا گرید به احوال دو چشم خونفشان من

ادا نازد بوضه چشمهایی نیم خواب تو

فلاکت همدم صد ناله بر زکم کباب من

سعادت همرکاب ناز چشم پر شراب تو

شکوه و دولت اقبال محکوم عنان من

غبار قدرت من محو خورشید رکاب تو

یکی نالد ز طلمت بر دل صد پارهِ"یمگی"

دیگر گوید هزار احسن به این کار صواب تو

نوشتهِ: انجنیر عصمت الله"شرقی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد