نخبگان بدخشان

عبدالغنی فکرت

عبدا لغنی فکرت در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی در گذر محکمه شهر فیض آباد چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم میرزا جلا ل الدین راجی، شاعر و خطا ط و جدش میرزا عبدالخا لق از سرشناسان و صاحبنظران ولایت بدخشان در دورا ن امار ت امیر عبدالرحمان خا ن بود. فکرت از عنفوان جوانی‌ شعر می‌‌سرود که هم سبک کلاسیک و هم شعر معاصر را در بر می‌گیرد.
آقای واصل لطیفی در سال ۱۳۷۳ در مورد شان چنین نگاشته بودند: (فکرت به ادبیات سخت علاقمند و وارد بوده، فلسفه و منطق را نکو میدانست، صحبت‌اش عالمانه و سحر کلامش گیرا بود و عواطف انسانی‌ از لحن سخنش مشهود بود.)

مرحوم فکرت در مکاتب مختلف در کابل و بدخشان به صفت معلم ایفای وظیفه نموده و سرانجام به تاریخ ۱۲ جدی سال ۱۳۷۲ از خانه اش در فیض آباد اختطا ف گردیده و سپس به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد

نمونه کلام:

هجر آن نا آشنا تا در کنار آورده ام

از دل خونین نوای صد هزار آورده ام

میکند افسون ونیرنگم به ناز وجلوه اش

تا نیاز عشق پیش آن نگار آورده ام

زندگانی خودحدیث تلخکامی بوده است

پاکبازی شد نصیبم، گر قمار آورده ام







عبدالواحد رشته

عبدالواحد رشته فرزند ملا محمد عثمان در سال ١٣٠٦ خورشیدی در گذر غنی شهر فیض آباد چشم بجهان گشود. در سن هفت ساله گی به مکتب رفت، و فقط شش روز را در صنف ماند. در جوانی به تجارت وسودا گری روی آورد و بعدها کورس سواد آموزی را تعقیب کرد. رشته بعد از مطالعه دیوان شاعران بزرگی چون؛ مولانا، سعدی، حافظ، فردوسی و بالخصوص بیدل، به دنیای شعر قدم گذاشت.
عبدالواحد رشته، از مخلصان حقیقی میرزا عبدالقادر بیدل، تا اکنون به تعداد چهل هزار بیت سروده است. وی که نود و دومین بهار زنده گی را پشت سر گذاشته، با شخصیت های بزرگ و بیدل شناس زیادی از جمله مولانا خسته، قندی آغا، ابراهیم خلیل و اسدالله غالب، شناخت و مصاحبت داشته، و پرشمار در محافل عرس بیدل در قطار بیدل شناسان معروف کشور اشتراک نموده است.

اشعار و سروده های این شاعر بزرگ بدخشان در تعداد زیادی از نشریات و جراید کشور به نشر رسیده، ولی تا هنوز بصورت مستقل اقبال چاپ نیافته اند.

عبدالواحد رشته به روز جمعه هشتم جدی 1391 در زادگاهش فیض آباد بدخشان چشم از جهان فروبست وبه سوی عالم علوی پرواز کرد .
روحش شاد و یادش گرامی باد

نمونه از شعر مرحوم رشته:

به جان آمد دلم در تنگنای زندگی بی دوست

سراغ تیره روزان نیست آن ماه تمامم را

بیا رشته بدخشانت درخشان شد زجوش گل

نسیما ده به یاران طربجو این پیامم را

عبدالحی "شیدا"

عبدالحی "شیدا" شاعرشیرین زبان وسخنور ماهر زبان وادبیات دری افغانستان میباشد. وی در سال 1336 هجری شمسی در قریه فرجغانی شهر کشم استان بدخشان بدنیا آمد.
شیدا درآغوش آگنده از مهرومحبت پدرومادر مسلمان،دریک خانواده متدین ودر محیطی که آنجا اندیشه اسلام خواهی وخداجویی درمیان مردم موج میزد تربیت یافت. اوازآن آوان صباوت وکودکی با روش ، کردار واخلاق اسلامی فطرتاٌ مزین بود. دوران تحصیلی متوسط اش رادر مکتب میرفضل الله در ولسوالی کشم ولایت بدخشان به پایان رسانیده وبعد از اخذ درجه ممتاز به لیسه عالی پشتونیار درهمان شهر به تحصیل ادامه داد.

شیدای شهید درجریان آموزش وتحصیل با بزرگمردان جهاد ومبارزه چون برادران بزرگش الحاج ضمیر محمد،داکتر شیر محمد ومحمد اکبر شهید که درآن دیار به تازگی با کوله بار دعوت اسلامی ظهور نموده بودند،مصاحب وهمگام شده وبزودی درصفوف فشرده (نهضت جوانان مسلمان) تعهد سپرد وباکمال صداقت وفداکاری وظایف دعوتی اش رادر حلقات شاگردان ومراکز تحصیلاتی آنجا ودرمیان مردم به پیش می برد.

شیدای شهید درمیان هم صنفان ونیز دربین اهل ده وشهر منحیث الگوی یک مسلمان داعی ومبارزشهرت پیدا نمود.

شیدا باقریحه ای ذاتی که خدواند یکتا به اوبودیعه گذاشته بود همه حالت رنج وغم ملت را می دید وآنرا درالفاظ شعر ومعانی درمی آورد.

او آنزمان جوانی بیش نبود که در عقب میله های زندان پلچرخی جا داده شده بود.
شیدابا صبرواستقامت ،کمترین خواری وانعطاف رادر برابر شکنجه های طاغوتیان رژیم از خودنشان نداده وچون کوه استوار تمام از آرمانهای برحق مبارزاتی (نهضت جوانان مسلمان) دفاع نموده ودر برابر شکنجه ها واذیت جلادان رژیم استوار باقی ماند.

در اواخر سال 1358 هجری شمسی همزمان با تجاوز مستقیم قوای اشغالگر روسها بخاطر آنکه ملت ما را اغوا نمایند وتوجیه کنند که با آزاد شدن زندانیان سیاسی از محبس پلچرخی دیگر بساط جنگ وجهاد در افغانستان برچیده شده است و هم برای اینکه خوشبینی نسبی ملت مارا در برابر این تجاوز کسب نمایند، یک تعداد از زندانیان رادرماه جدی 1385 رها نموده که درآنجمله شیدا نیز بود.

وبلاخره شهید شیدا فعالیت دیگری را نیز در صف سنگرداران جهاد انجام داد. شیدا هیچگاهی نمی خواست از مجاهدین دور بماند. عوامل شر وفساد در داخل کشور نگذاشتند شیدا به آرمان وهدف والای جهاد ورسیدن به مقصود نظام اسلامی نائل آید.

شیدا دراثر یک توطئه نا جوانمردانه ، با دوتن از برادران نسبی وتنی از همسنگرانش درنواحی رستاق ولایت تخار درماه میزان 1366 اکتوبر 1987 م. به مقام والای شهادت نائل گردید.
ازمجوعه آثار وی میتوان از ساربان نور، قافله بدر، خونابه اشک، بزرگمرد ازتبار حسین، دعوت وشناخت وضع موجود نام برد

روحش شادو یادش گرامی باد.


نمونه ای از اشعار شهید عبدالحی "شیدا" از گزینه اشعار (ساربان نور)

"رویداد تیره"

امشب به حال ابتر گردون گریستم

بر این سراب فاجعه مقرون گریستم


در بیشه خیال من آمد گمان دور

بر سرنوشت توده محزون گریستم


در کشوری که آتش غم شعله می زند

بر اشک چشم ملت پرخون گریستم


ازموج درد طفلک بیچاره ویتیم

گاهی به خانه گاه به یرون گریستم


چون شمع سوگوار در اقلیم انجمن

ازبیم شام ووضع دگرگون گریستم

.
.
.
"شیدا" میان قافله اسلوب مهر نیست
زین بخت آرمیده واژون گریستم

میر غیاث الدین غیاثی

میر غیاث الدین فرزند امیر ، در سال 1117 ه ق در جرم بدخشان چشم به جهان گشود.وی یکی از شاعران بزرگ افغانستان بود. مبادی دانش های ادبی وعربی را درذاد گا هش فراگرفت . سپس برای کمال بخشیدن به دانش خود به هند رفت . گرچه مدت اقا متش درهند معلوم نیست ، اما غزل ازوی نشان میدهد که تحصیلاتش را همان جا بپایان برده است . وی هم چنین به مجا لس درسی شاه غلام محمد معصوم ( معصوم ثانی ) سر هندی ، راه یافت وبه اودست ارادت داد . غیاثی که در طریقت از سلسله نقشبند یه پیروی می کرده ، پس از آن که اجازه ارشاد یافت به ذادگاهش باز گشت وسال ها به رهنمایی مردم پرداخت . غیاثی مریدان بسیار داشت که از آن شمار می توان به یوسف بلخی که خود سرایند ۀ شعرهای سوفیانه بوده ، اشاره کرد . این دویار به هندوستان بایک دیگر سفر کردند ویوسف مرثیه ای در سوگ پیری خود سروده ودر پایان مرثیه ماده تاریخ در گذشت اورا یاد کرده است . زمان مسافرت غیاثی به هند ، مصادف به سلطنت محمد شاه گور گانی پادشاه مغولی هند است .وی در هندوستان درشهر دهلی وسایری شهرهای آن جا علوم متداول زمان خودرا در عرصه های فقه ، تفسیر ، کلام ، حدیث ، منطق ، فلسفه ، حکمت ، عروض وادبیات عربی وفارسی فرا گرفته وبه درجه " مولویت " میرسد . بعد از اینکه غیاثی به حد رشد علمی وفکری گام می گذارد در لاهور به خدمت شاه معصوم ولی الله یکی از مر شیدان طریقه نقشبندیه هند رسیده ، ازوی دست ارادت گرفته وبعد از طی مراتب سیر وسلوک وارشاد جهت رهنمایی وتربیه مریدان وعاشقان الهی به ذاد گاه خود بدخشان بر گشته است.

اسم اصلی شاه معصوم ولی الله مرشید غیاثی ، غلام محمد معروف به معصوم ثانی است .وی پسر صبغت الله ونواسه غلام معصوم وکواسۀ شیخ احمد سر هندی معروف به مجدد الف ثانی ، که بانی مکتب وحدت الشهودی از طریقه نقشبندیه می باشد . غلام محمد معصوم ثانی در سرهند می زیست . تحصیلات علوم ظاهری را در هند بپا یان برده است . اودر ایام جوانی به تصوف گرویده ودر اندک مدت مراتب سیر وسلوک را طی نموده وبه مقام ارشاد رسیده است . وی در سر هند وفات یافته ودر موضع موسوم به " صندل سیره " مد فون شده است .

غیاثی در کتاب " تحفته المعصوم " خویش که آن را نیز به نام مرشیدش همین شاه معصوم نوشته است ، جـــــــــــــــــــــریان عقیده مندی ووصل خودرا بوی چنین توضیح کــــــــــــــــرده است.

شب در لاهور به خواب دیدم که روزنه یی از آسمان نمودار شد ، از آن روزنه زنجیری به زمین آویخته اند ومرد محا سن سفید ، سبز پوش بر سر آن روزنه نشسته است .اومرا به گرفتن آن زنجیر تشویق می کند . موقیع که دست در حلقه زنجیر می افگنم ، زنجیر ببا لا می رود وتا جایکه تمام ستاره گان وکواکب آسمان به سان نقاط کوچک پا ئین پایم قرار می گیرند . از آن جا بوسیله آن پیر روشن ضمیر ، به وادی زیبا وپر از آب وگل رهنمایی می شوم در آن جا بر سنگ زیبایی بر می خورم ، که در آن نقش قدم رسالت پنا ه پیغمر بزرگ اسلام حضرت محمد " ص " قرار گرفته است . بدان مکان مقدس شر فیاب می شوم . بعدا پیر مذکور آب شفاف وذلال برایم تعاریف ومی نوشاند . که حتی بعد از بیدار شدن لذت وطعم آن آب ، هم چون گلاب و انگبین در کام جانم جا گرفته است .

غیاثی بعد از بر خواستن از خواب جریان این رویارا بیکی از دوستان ارادت مند خویش اظهار میدارد . وی برایش چنین تعبیر می کند : زود است دست در سلسلۀ طریقت وسیر وسلوک روحی خواهید زد وبه توجه مر شد کامل ، شهباز تو از عالم ناسود به عالم جبروت عروج خواهد کرد واز انگبین زکر حق شیرین کام خواهی شد . غیاثی سپس در پی مرشد رویایی خود به نقاط مختلف هندوستان سفر می کند وبعد از تجسس بسیار روزی درنزدی خواجه خواند محمود که یکی از خلفای طریقه نقشبندیه در لاهور بوده است ، به خواجه معصوم ولی الله ثانی بر می خورد که در نزد موصوف نشسته ومشغول مرا قبه بوده است .

.. غیاثی بعد از دیدار با خواجه معصوم منقلب می شود ودست ارادت در دامن او می افگند ومدت دوازده سال در خدمت وی قرار گر فته وسر انجام به تو جه او به مرحله ارشاد وبزرگی می رسد :

غلام حلقه در گوش درپــــــــــیرخراباتم که غـرق نور گشتم تا نمودم سجده بابش

سرانجام میر غیاث الدین در سال 1181ه ق درفیض آباد بدخشان جهان را وداع گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد



ســـید محمـــد دهقان

سید محمد دهقان در سال 1276 هجری خورشیدی در یک خانوادۀ روحانی در قصبۀ زیبای حضرت سید درۀ یمگان از مربوطات فرمانداری جرم استان بدخشان چشم به جهان گشود.
طوری که از یادداشتهای شخصی قلمی دهقان فهمیده میشود او به آوان نوباوه گی به شاگردی پدرش نشسته و بعد از فراگیری اندک سوادآموزی، با همسالان خود به مدرسۀ علوم دینی و آموزش علوم این بخش مشغول میشود. به خصوص از زایرین آرامگاه ناصر خسرو نیز چیزهای آموخته و سرخطی را مغتنم میدانسته است.
آری همنشستی با پدر و آموزش از وی، رفتن به مدرسه و همچنان کسب فیض از زایرین آرامگاه ناصر خسرو، همه تهداب و اساس مستحکمی را برای تشکل شخصیت ابتدائی دهقان بدخشانی تشکیل میداد. پدر دهقان در خرد سالی او جهان فانی را ترک میگوید و این حادثه طبعا" آرامش لازم را از وی میگیرد. اما مادرش بنابر وصیت پدر به او غمخواری لازم نموده و در رشد فکری و تربیتی او میکوشد.

حاکم وقت بنابر استعدادی که در دهقان دید، او را به کتابت در یکی از شعبات حکومت مقرر نمود و اما دیری دوام نکرد که مادر دهقان بنابر حادثۀ فوت برادرش ناگزیر به کشم رخت سفر بست و دهقان هم مجبور با ترک وطن به دیار کشم رهسپار شد. طوری که صاحبنظران و مورخین و واقعه نگاران آورده اند، آمدن شیرمحمد خان ناشر به حیث رئیس تنظیمیۀ قطغن و بدخشان یکی از رویدادهای روشن و حسن عمل حکومت مرکزی بود که در عکس بی وقوفی های چند تن قومگرای فاسد و مزدور، این شخص سنگ تهداب خوبی را برای ترویج معارف و تطبیق عدالت و نظام سازی در این سرزمین گذاشت و تلاش به خرچ داد تا فضای اعتماد و اشتراک روشن نظران قطغن و بدخشان را به صحنه کشانده و در اعمار جامعه کاری صورت گیرد.

در جوی همین روحیه در یکی از مسافرتها با اعیان و بزرگان بدخشان که حضور نایب الحکومه رسیدند، از دهقان تقاضای همکاری شد و به حیث مدیر روزنامۀ اتحاد خان آباد خدمت شریفانۀ خود را آغاز نمود.
گذاشتن پای به این صحنۀ ماموریت، آغاز یک تحول تمام عیار فکری و جهان بینی این شخص شریف بود که قضایا و تحولات مملکت و جهان و امورات سیاسی و اجتاعی مملکت مورد بررسی و تدقیق و تحلیل متواتر و مسلسل او قرار گرفته و همزمان خط ارتباطی عیارانه و متوازن او را با آگاهان امور نایب الحکومه گی و حکومات محلی استحکام منطقی میبخشید.
سید محمد دهقان با فرارسیدن تحریک برگزاری انتخابات پارلمانی، کاندید میشود، برنده میشود و رهسپار کابل مرکز پایتخت کشورش میشود.
دهقان بوروکراسی و دولتی و عدم کفایت عمال دولت را شدیدا" انتقاد نموده و مینویسد:"از قانون تنها به استعمال کلمۀ اصولا" اکتفا شده... اگر از آقای اصولا" بپرسید که این کیفیت به کدام مادۀ اصول استناد دارد نه تنها از تعین مادۀ قانون ناواقف است بلکه با اصل اصولنامه هم نا آشنا و نابلد محض بوده فهمیده نمیتواند که موضوع ذکر شده به کدام قانون مربوط یا اصلا" قانونی در آن باب وضع شده یا نه؟"
تصویب بودجه یکی از موضوعات جنجال برانگیز شورای ملی دورۀ هفتم بود که دهقان از مخالفین تصویب بودجه به شمار میرفت. چند تن دیگر از نمایندگان مردم هم از کسانی بودند که با مواد مندرج بودجۀ پیشنهادی از جمله معاش مستمری خانوادۀ شاهی مخالفت نشان میدادند. قابل یادآوری است که حتی به افرادی که در قید حیات هم نبودند معاش مستمری تقاضا شده بود.

در رابطه با مخالفت دهقان با تصویب بودجه صدراعظم شخصا" دهقان را احضار نموده و میگوید:

شما اگر تصویب بکنید و یا نکنید همین بودجۀ ماست. شما اینطور فکر نکنید که فامیل موجودۀ سلطنتی از بین میرود و یا مشتی قلیلی آنها را نابود میکنند و از بین میبرند. هرچه میتوانستید بکنید اما وقتی که ما نبودیم در حقیقت افغانستان نیست."

دهقان تحت عنوان "در پایان سه سال" تصویری از عمومی از اوضاع کشور و نقش و کیفیت کار و شخصیت وکلای دورۀ هفتم شورای ملی مملکت را ارائه نموده و از کار سه سالۀ مبارزات پارلمانی تحلیلی دارد. او بحثی را در روابط ملت و دولت رویدست گرفته و با تاسف از سوء تفاهم هردوطرف یاد مینماید و از اشخاص صاحب نفوذ در دولت که بیرون از ارگان شورای ملی بودند به حیث "آن آقایانی که خارج شورا بودند و میخواستند تفریق و تباین فکری طرفین (ملت و حکومت) را مفصلتر و قوی تر گردانیده عمرهای دیگری در سایۀ اختلاف افکار و تاریک ماندن حقایق به اصطلاح پردۀ خود را نموده و موقعیت خود را حفظ کنند" تذکر مینماید. برخی وکلای شورای ملی را نیز به باد انتقاد گرفته و مینویسد: "ولی متاسفانه در خود شورای ملی هم ذواتی بودند که سراسر وظیفه و تکلیف وجدانی خود و احوال موکلین خود را فراموش کرده به صورت افتخاری موجد اختلاف و مانع پیشرفت و انجام مصالح ملت و دولت میشدند. خبر بری و غمازی و نمامی ناحق و دور از حقیقت را متقبل میگردیدند و کسانی را که خیرخواهانه در راه رفع نواقص انسماک میورزیدند مخالف حکومت میگفتند."

دهقان در مورد برخی به این شیوه مینویسد: "دسته ئی میخواهند قوانین در مملکت تطبیق و تعمیم گردیده وظایف و تکالیف طبقات مامور و مزدور معین شود ظلم و احجاف و رشوه ستانی و واسطه شدن بین راشی و مرتشی رفع و معنا" محبت اخلال ناپذیری بین دولت و ملت قایم و اتحاد فکر و عمل پیدا شده و نیروی مغلوب ناپذیری تاسیس گردد."

بقییۀ عمر دهقان، مردی که یک عمر به درد و داغ وطن می اندیشید و در مصروفیت به تفکر، عبادت، مطالعه، و نوشتن و شطرنج با دوستان سپری شده و در حالی که حوادث درد آور تاریخ معاصر کشورش یعنی تجاوز ناجوانمردانۀ ارتش سرخ و تسلط جابرانۀ حزب خلق او را اذیت روانی مینمود در ماه حوت 1362به عمر 86 ساله گی جهان را وداع گفته و در وطن مالوفش به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد


نصرالله پرتو نادری

پرتو نادری فرزند عبدالقیوم پرتو به سال 1331 خورشیدی برابر با (1953) در دهکده ء به نام جر شاه بابا
فرمانداری کشم استان بدخشان دیده به جهان گشود
اودوره ء ابتدایی و میانه را در زادگاه خود تمام کرد ، بعداً به کابل آمد و دورهء لیسه را در دارالمعلمین اساسی کابل با نمرات بلند به پایان آورد.
چنان که او توانست امتیاز اشتراک در امتحان ورودی دانشگاه را به دست آورد . چنین بود که به سال 1350 خورشیدی به دانشکده ء ساینس دانشگاه کابل راه یافت و به سال 1354 از رشته ء زیست شناسی ( بیو لوژی) این فاکولته دانشنامه ء لیسانس به دست آورد .
سالهای 1353- 1354 خورشیدی سالهاییست که پرتو نادری نخستین تجربه های شعری اش را روی صفحهء کاغذ پیاده کرد و در مطبوعات کابل به چاپ رساند .نخستین شعر او در مجله ء ژوندون انتشار یافت و شعر
دو می او که« آرزو ها » نام داشت در مجله آواز به انتخاب رابعه نومید اکبری به نشر رسید .
پرتو نادری نخستین جایزه ء ادبی خود را به مناسبت روز مادر در بیست و چهارم جوزای 1354 به دست آورد. او در این هنگام در صنف چهارم دانشکده ء علوم طبیعی درس می خواند . این جایزه ء درزنده گی ادبی او تاثیر بزرگی برجای گذاشت و از همه مهمتر این که او را به آینده کار ادبی اش مطمین ساخت.
پرتونادری به سال 1363 به وسیله ء پولیس مخفی رژیم ( خاد) بازداشت شد و به اتهام ضدیت با رژیم دست نشانده و ضدیت با تجاوز شوروی برافغانستان ، دست کم سه سال را در شرایط دشوار و روان سوزی در زندان پلچرخی به سر برد . با این حال او در زندان بیشتر به مطالعهء ادبیات کلاسیک فارسی دری پرداخت . در سالهای زندان شعر های او بیشتر جنبه ء استعاری و سمبولیک پیدا کرد .
شعر های پرتونادری عمدتاً آمیزه یی است از عشق ، زنده گی ، مسایل سیاسی – اجتماعی . جلوه های گوناگون طبیعت نیز در شعر های او بازتاب گسترده یی دارند ، اما طبیعت در شعر او با مسایل اجتماعی و سیاسی در هم می آمیزد.
هر چند تغزل در شعر های او جایگاه بلندی دارد ؛ با این حال دیده می شود که بیشترینه این تغزل با مسایل احتماعی در می آمیزد . بدینگونه توصیف طبیعت در شعر های او توصیفی است پوینده و هدفمند
با آن که پرتونادری در گزینه های شعری اخیرش توانسته است خود را به حیث یکی از پیشگامان شعر سپید فارسی دری معرفی کند ، با این حال او در قالب های کلاسیک نیز نمونه های درخشانی ارائه کرده است . اساساً او شعر را با پهار چاره سرایی آغاز کرد و پس از آفرینش های فراوانی در قالب های کلاسیک به شعر نمیایی رسید . تا این از دیواره های کوتاه و بلندی اوزان نیمایی آن سو گذشت و رسید به سرزمین های ناکرانمند شعرسپید . در قالب های کهن پرتونادری در سرایش مثنوی اقبال بیشتری دارد.

از پرتونادری تا کنون این گزینه های شعری به چاپ رسیده است:

قفلی بر درگاه خاکستر
2- سوگنامهء یی برای تاک
3- آن سوی موجهای بنفش؛
4- تصویر بزرگ ، آیینه ء کوچک
5- لحظه های سربی تیر باران
6- دهان خون آلودی آزادی
7- و گریه صد قرن در گلو دارم
8- شعر ناسروده من
9- دهکده بی بامداد
10- با گامهای نخستین
11- شعر های پرتو نادری، ترجمه انگلیسی، نشر شده به وسیله مرکز ترجمه شعر در لندن

پژوهشها :
1- عبوری از دریا و شبنم ، نقد و پژو هش های ادبی ؛ بنیاد نشراتی احمد، کابل .
2- چگونه گی رسانه ها در افغانستان ، بنگاه نشراتی میوند ، کابل
3- رو به رو با واصف باختری بنگاه نشراتی میوند ،کابل
4- ازواژه های اشک تا قطره های شعر ،نشر شده به وسیله ء کانون فرهنگی افغانها در هامبورگ .
5- رودکی سمرقندی پدر شعر فارسی دری
6- رهنمون آموزشی دموکراسی
7- رهنمون آموزشی حقوق زن
8- رهنمون آموزشی قانون اساسی
9- چگونه گی رسانه ها در افغانستان
10- در افق تبعید ، نقد و پژوهشهای ادبی
11- چرا میخواهم به پارلمان بروم
از این دهها نوشته ءتحقیقی در زمینه های گوناگون هنر، فرهنگ ، زبان و ادبیات و مسایل سیاسی - اجتماعی از پرتونادری درمطبوعات داخل وخارج افغانستان ودر سایت های شبکه ء جهانی انتشاریافته است .
تا هم اکنون شمارزیادی از شعر های پرتونادری به زبانهای انگلیسی ، جرمنی ، فرانسه یی ، نارویژی ، هالندی و ایتالیایی ترجمه شده است. همچنان بخش بیشتر شعر های گزینهء لحظه های سربی تیرباران ، به وسیلهء شاعر نام آور کشور، فاروق فردا به زبان پشتو نیزترجمه شده ا ست.
پرتونادری تا هم اکنون جوایز زیرین را از نهاد های هنری و ادبی کشور به دست آورده است :

1- جایزهء دو م ادبی از موسسسه ء عالی زنان به مناسبت روز مادر 1354
2- جایزه ء درجه دوم ادبی از وزارت اطلاعات و فرهنگ 1366
3- جایزه ء درجه اول از موسسه ء عالی زنان به مناسبت روز مادر 1369
4- جایزه ء درجه دوم از کانون حکیم ناصر خسرو بلخ 1367
5- جایزهء درجه دوم ادبی از کانون حکیم ناصر خسروبلخی 1370

این نکته قابل باد دهانیست که در این دو دور ، جایزه ء درجه نخست شعری وجود نداشت .
پرتونادری عضوی انجمن بین المللی قلم و عضو انجمن قلم افغانستان است او یکی از پایه گذاران انجمن قلم افغانستان است و پس از ایجاد انجمن قلم افغانستان به حیث نخستین رییس آن انجمن برگزیده شد



مصرع راغی

اسمش عبد الله با دو تخلص مصرع و صفیر . در منطقه راغ بدخشان چشم به جهان گشود ، تحصیالاتش را دربخارا به اتمام رساند و مدتی هم درانجا تدریس نمود ، او شاعری توانا بود و عارف وارسته ، دوست داشت مانند بیدل هموطن بدخشی خویش بسراید و خوب هم میسرود مانند بیدل ، بر خلاف دیگر سخنواران زمان خویش مرد آزاده بود و زبان به مدح کسان و ناکسان نیالود در تمام 3171 بیت دیوان مصرع نمیتوان یک بیت مدح را یافت ، شعرش روان و دل برو بود و در سروده هایش واژه های ناب بدخشانی را بکار میگرفت.

او در سرایش هر نوع شعر دست بالا داشت و در دیوانش میتوان از غزل گرفته تا رباعی و مکتوبات و مثنوی و معماو مخمس را به سادگی یافت.او هم عاشقانه میسرود و هم عارفانه ، هم استادانه میسرود و هم عامیانه.
گاه عارفانه فریاد میزد: الهی تازه گردان از می وحدت دماغم را و گاهی هم مانند پسر بچهِ دهاتی میسرود:زجام عیش خوشی نا چشیده گی دلم

و گاهی هم پدرانه در سوگ فرزندش میگفت: که زدی آتش غم را به دل و جان پدر صدقهِ جان تو تی جان پدر، جان پدر

آنگاهیکه ستمگران و نامردان بر بندگان خدا ستم روا میداشتند مصرع نمیتوانست خشم خود را پنهان کند و اعمال نامردانهِ آنانرا نادیده بیگیرد دلش به درد میامد و تمام احساس و اندیشه مصرع مبدل به شعر میگشت و ستمگران را پدرانه به نصیحت میگرفت و میسرود:

گریهِ مظلوم آب خنجر الماس داشت جان سلامت برد هر کس این نمک را پاس داشت

از مهِ نو کن حذر ایجان که دهقان فلک مزرع انسان درو میکرد تا این داس داشت

مصرع بر علاوه مهارت در نظم در نثر هم دست بالای داشت ، نثر او سر آمد روزگار بود و نظمش اعجوبهِ آفریدگار.
و بدینگونه مصرع عارفانه زیست ، عاشقانه سرود و غریبانه سفر کرد.

او بعد از مدتی بخارا را ترک نمود وبه بهشت خویش آمد و در نهایت در سال 1285 راهِ سفر دراز را در پیش گرفت و رخت سفر بدیار باقی بست که روانش شاد باد و یادش گرامیتر از گرامی.


محمد نعیم شهی

زنده یاد محمد نعیم شهی فرزند موسی خان در سال هزاروسیصدو هژده ی خورشیدی در روستای میانشهرِ فرمانداری کشم استانِ بدخشان در یک خانواده ی دانشدوست زاده شد. تحصیلات نخستین را را در زادگاه-اش به پایان رسانید و در سال 1338 خورشیدی از دارالمعلمین عالی کابل به درجه ی عالی فارغ گردید. پس از فراغت به حیث آموزگار در مکتب متوسطه ی کِشم ایفای وظیفه نمود و بعد ها در ریاست انکشافِ دهات در استان های بدخشان، پروان و ننگرهار به کار گماشته شد.
او به علت مخالفت با شوُنیزم قومی در زمان حاکمیت سردار داود به به زندان رفت و در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به گناه ِ دیگراندیشی به استان پکتیکا تبعید شد . محمد نعیم شهی در سال هزارو سیصدوشصت وشش خورشیدی در انتخابات پارلمانی خود-اش را کاندیدا کرد و با وجود مخالفت گسترده ی حزب دموکراتیک خلق به حیث وکیل مردم کشم به مجلس نماینده گان وقت راه یافت.اواز نخستین کسانی است که شوُنیزم قومی و نبود عدالت اجتماعی در جامعه ی افعانستان را با شجاعت بی نظیر و به گونه ای رسمی در پارلمان افغانستان مطرح ساخت و در بیانیه های رسمی-اش در پارلمان حاکمیت داکتر نجیب الله بار ها از شوُنیزم قومی وزورگویی حزب دموکراتیک خلق انتقاد کرد. محمد نعیم شهی با بیان این مسایل و دفاع از حقوق ملیت های مظلوم، به شهرت و محبوبیت زیادی نه تنها در افغانستان بل خارج از مرز های افغانستان نیز رسید.
او به داکتر نجیب ریس جمهور وقت گفته بود:
"این چگونه است که از مادران جنوب جنرال زاده میشود ولی مادران شمال و نواحی مرکزی افغانستان سرباز میزایند و در خطاب به سلیمان لایق وزیر سرحدات و اقوام و قبایل وقت گفته بود: چرا به دفاع آن مناطقی که به گفته ی شما بیش از دوملیون پشتون اصیل تنها در ساحه ی جنوبشرق زنده گی میکنند، کسی به سربازی نمیرود و باید برای دفاع آن مناطق از بدخشان، تخار ، بامیان... سربازجلب گردد. بدخشان و استان های شمالی و مرکزی گدام های سربازنیستند. بگذار خدمت زیر بیرق برای همهه ی شهروندان کشور یکسان باشد و اگر قانون وجود دارد که چنین امری را حکم میکند، پس باید فرزندان جنوب و شرق نیز به شمال کشور اعزام شوند.

" هر کس کوچه ی خود را پاک کند، شهر در مجموع پاک میشود."
محمد نعیم شهی به دوکتور نجیب الله ریس جمهور وقت چنین گفته بود:
" اگر پدری فرزندان خود را به یک چشم نبیند و عدالت اجتماعی را در میان فرزندان-اش یکسان تطبیق نکند، در میان آنها جنگ، کشتار و جدایی به وقوع خواهد پیوست." او تنها نماینده ی است که به نخست وزیری فضل الحق خالقیار نخست وزیرپیشین افغانستان رای اعتماد نداد و علت رای ندان-اش را چنین گفته بود:
"اگر کسی بخواهد به عنوان یک پیاده در یکی از دوایر دولتی مقرر گردد، باید تمامی ناحیه های شهر کابل تندرستی او را تصدیق کنند. پس چگونه میتوان به یک آدمی که معیوب است رای اعتماد داد؟"
با پیروزی مجاهدان و دولت اسلامی، محمد نعیم شهی همچنان به انتقاد های-اش ادامه داد و ازکشتار شهروندان بی گناه، چور و چپاول و ویرانی سراسسری جامعه ی افغانستان در زمان جنگ های داخلی سخن گفت و از جانب تفنگداران بار ها مورد پیگرد و آزارو اذیت قرار گرفت.

زنده یاد محمد نعیم شهی یکی از نخبه گان و شخصیت های ملی کشور ماست که سر به آستان هیچ مستبد و زورگویی ننهاده است و در راه دفاع از حقوق ملیت های مظلوم و برابری شهروندان افغانستان تا پای جان مبارزه کرده است. او در اردیبهشت ماهِ سال هزارو سیصدو هفتادوپنج در کشور تاجکستان در یک دسیسه ای به گونه ای مرموزی به شهادت رسید . از شعر های مورد پسند آن زنده یاد شعری ست از علامه اسماعیل بلخی :
ما تن به فنا دادیم تا زنده شما باشید
بر خاک مزار ما دستی به دعا باشید.
و ما هم چنین خواهیم گفت:
نام چو جاوید شد مردن-اش آسان کجاست
نیاز به یادآوری است که بیانیه های او در بایگانی مجلس نماینده گان و رادیو تلویزیون افغانستان موجود اند.

روحش شاد و یادش گرامی باد



شجاع الدین خراسانی !

شجاع خراسانی به سال 1963 در ناحیه ء شهربزرگ بدخشان چشم به جهان گشود . او رشته ء زبان و ادبیات فارسی دری دانشنامه ء لیسانس گرفت.و دانشنامه دکترای خود از دانشگاه دو شنبه بدست آورد. در شعر معاصر فارسی دری افغانستان، خراسانی از آن چهره های موفقی است که پیوسته در هوای آزادی ، عدالت و عشق به انسان شعر سروده است. خراسانی به سال 2002 میلادی به حیث نخستین رییس انتخابی دانشگاه تعلیم و تربیه ء کابل بر گزیده شد. شهرت خراسانی به حیث یک شاعر موفق بیشتر وابسته به شعر های مدرن او ست . او یکی از نام آوران شعر سپید در افغانستان است ، با این حال او در اوزان کلاسیک و به ویژه در مثنوی نمونه زیبا و موفقی نیز ارائه کرده است. دوگزینهء شعری خراسانی به نامهای " تلختر از سکوت" و " ستاره و سیاهی" نشان می دهند که ً مسایل سیاسی - اجتماعی و تغزل عمدتاً درونمایه شعر های او را می سازد . خراسانی شاعریست با آرمانهای بلندی انسانی و پیوسته در جستجوی مدینهء فاضله یی فریاد می زند. او یکی از علم بر داران شعر مقاومت در افغانستان است،

خراسانی علاوه بر شعر درزمینه تحقیقات ادبی نیز کار های درخشانی دارد . از او تا هم اکنون دهها نوشته ء پژوهشی در زمینه های ادبیات شناسی و نقد ادبی در نشریه های درون مرزی و برون مرزی افغانستان به نشر رسیده است.

حنجرهء سبز غزل یکی از برجسته ترین کار های پژوهشی خراسانی است. این کتاب که در چهارصدو پنجاه صفحه در هزار نسخه به نشر رسیده است اثر تحقیق گسترده ییست در ارتباط به چگونه گی تغزل ، پیدایی غزل و سیرتطور آن در شعر هزارو اند ساله ء فارسی دری .
این اثر خراسانی می تواند به حیث منبع قابل توجهی در برنامه های آموزشی دانشگاهها مورد استفاده قرار گیرد.
تازه ترین اثرپژوهشی خراسانی شعر پارسی نام دارد که در کمتر از350 صفحه در کابل به نشر رسیده است.
نیما و ارزش شعر فارسی و تاملی بر ارزشهای شاهنامه از آثار پژوهشی نشر شده ء دیگر خراسانی است.
غیر ازاین از خراسانی نوشته های زیادی در مطبوعات کشور و مطبوعات برون مرزی کشور به گونهء پراگنده به نشررسیده است.
خراسانی از شمار پایه گذاران انجمن قلم افغانستان است و مدت زمانی هم رهبری بخش فارسی دری انجمن قلم را بر دوش داشت



عبدالعلی کوهی استاد دانشگاه کابل !

استاد عبدالعلی کوهی، در سال 1332 خورشیدی در شهرک کشم ولایت بدخشان زاده شد و بعد از ختم دوره ابتدائیه و متوسطه به دارالمعلمین پروان شامل گردید. استاد کوهی بعد از فراغت در سال 1352 شامل دانشگاه کابل گردیده و در بخش عربی دانشکده زبان و ادبیات تحصیلات خویش را به پایان رسانیده، استاد کوهی بعد از فراغت شامل کدر علمی دانشگاه کابل شد و از آن به بعد برعلاوه از وظایف مختلف که در چهار چوب دانشگاه داشت به صفت استاد عربی در این دانشکده تدریس می کرد. استاد کوهی در یک خانواده روحانی پرورش یافته و در بخش عربی دانشکدۀ ادبیات درس خواند. وی درسال 1357 مدت یکسال را در زندان پلچرخی سپری نموده است. استاد کوهی یک دوره به حیث معاون دانشکده زبان ادبیات و مدت چهار سال رئیس دانشکده ادبیات بوده اکنون مدت دوازده سال می شود که رئیس گروه استادان عربی در دانشکده ادبیات می باشد. استاد کوهی فعالیت زیادی در عرصه ادبیات فارسی و عربی انجام داده است. که از جمله یک کتابش در سال 1369 از طرف کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو برندۀ جایزۀ مطبوعاتی شده است.
کتاب دستور عربی از استاد کوهی است که فعلاً در دانشکده زبان و ادبیات کابل و دانشگاه تعلیم و تربیه تدریس می شود.
بخش کاری استاد کوهی در حوزۀ ادبیات مکتب های ادبی در غرب میباشد، استاد کوهی بیشتر از 27 سال می شود که در همین بخش مصروف تدریس در دانشکده ادبیات است.

عبداللطیف پدرام

لطیف پدرام، در سال ۱۳۴٢ خورشیدی (١٩٦٣ میلادی) در روستای "درواز" از توابع ولایت بدخشان در شمال شرق افغانستان زاده شد. آموزش دوره‌های ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید. بعد از یک وقفه طولانی وارد دانشگاه کابل گردید و در زمینه زبان پارسی به تحصیلات پرداخت. او از دوران نوجوانی به سرودن شعر و بعدها به نوشتن مقالات ادبی و اجتماعی آغاز کرد. لطیف پدرام تحصیلات خود را در رشته ادبیات و فلسفه در تهران و پاریس به پایان رسانده است. "از پنجشیر به پاکستان مهاجرت کرد و از آنجا به منظور ادامه تحصیل و آموزش بیشتر به ایران رفت و در انجمن حکمت و فلسفه در تهران مشغول آموزش شده، در محضر دکتر عبدالکریم سروش فلسفه تاریخ خوانده و از دکتر ضیاء موحد در همین انجمن علمی فلسفی منطق جدید آموخت. با احمد شاملو شاعر بزرگ و فقید دوستی نزدیک ایجاد کرد و در زمینه شعر و ادبیات رهتوشه‌های بسیاری فراهم نمود."
تاکنون بیش از پانزده کتاب و صدها مقاله در عرصه‌های شعر و ادبیات، از آقای پدرام به چاپ رسیده است.

"نقشی در آبگینه و باران"، "لحظه‌های مصلوب"، "شعرهای انزوا"، " خطابه‌ای از شکوه هندوکش" و "تعریف تلخ ماندن"، از مجموعه‌هایی شعری است که از لطیف پدرام چاپ شده است.

"یک سره بدخشانم با تو"، "چند نکته به شیوه طرح"، "دلاوران کوهستان"، "مقدمه‌ای بر ادبیات فارسی در آسیای میانه"، "آفاق ایدئولوژی"، "افغانستان، ادبیبات مقاومت" و "ادبیات فارسی بعد از شوری در آسیای میانه"، از جمله آثار پژوهشی آقای پدرام است.

حزب کنگره‌ی ملی افغانستان به ریاست عبداللطیف پدرام در زمان حاکمیت طالبان در خارج از کشور تأسیس شد و در سال ٢٠٠١ م، مرکزیت این حزب، به داخل افغانستان انتقال یافت. این حزب، هنوز هم در عرصه‌ی سیاسی فعالیت دارد.
لطیف پدرام از نامزدهای نخستین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در ماه اکتبر ٢۰۰۴ میلادی بود. اما نتوانست رأی لازم را به‌دست آورد. او در سال ٢۰۰٩ میلادی، نیز کاندیدای دوره دوم ریاست حمهوری افغانستان شد. اما فقط ١٥,٤٦٢ رأی آورد!
عبداللطیف پدرام فعلآ عضو پارلمان افغانستان (نمایندۀ بدخشان) است.


شهید داکتر محمد عمر

داکتر محمد عمر فرزند وکیل عبدالقدوس از چهره های جاودان جنبش پیروزمند اسلامی کشور بخون خفته ما افغانستان عزیز است.
محمد عمر دربهار سال 1330 در دهکده کوچک کشم ولایت بدخشان دیده به جهان گشود. در هفت سالگی شامل مکتب دهاتی مجله گردید و صنف سوم را با شوق و درایت کامل به پایان رسانید. در سال 1340 به مکتب ابتدائیه میر فضل الله که بعد ها به متوسطه ارتقایافت فرستاده و در سال 1343 بحیث اول نمره عمومی از آنجا فراغت حاصل کرد و در امتحان کانکور یکه در شهر فیض آباد از همه فارغان مکاتب ابتدائیه گرفته شد نیز درجه اول شناخته شد معهذا نسبت فساد اداری دستگاه های خود فروخته رژیم منحوص ظاهر شاهی به چانسی که علاقه مند بودنائل نگردید و لاجرم در متوسطه پشتو نیار کشم بدوام تحصیل خویش پرداخت و در سال 1346 موفقانه فارغ گردید او که درین دوران بعنوان یک جوان مسلمان و یک عنصر پرنبوغ مؤمن شهره گردیده بود مورد توجه همه اداره چیان و مبلغین اندیشه های مسموم کننده مارکسستی قرار گرفت و بدین اساس، در بهار سال 1347 که به دارالمعلمین اساسی کابل معرفی میگردید. او در آخر سال 1349 از دارالمعلمین کابل فارغ و در سال 1350 شامل دانشکده طب کابل گردید. داکتر محمد عمر از نظر تقوی و طهارت وجدان، در صف پاکبازان طراز اول هسته های فکری جمعیت اسلامی افغانستان، قرار داشت و بحیثیت الگوی صداقت و اخلاص را دارا بود او باقرآن به حدی محبت داشت که به آن عشق می ورزید وعلاقه مفرطش به آموزش اسرار و حفظ آیات قرآن، استعداد وذوق التهاب انگیزی را دروی ایجاد کرده بود او در کوته قفلیهای محبس دهنمزنگ روزانه یکپاره (یک جزء) قرآنکریم را به صندوق سینه اش می سپرد و در عمق معانی دل آویز آیات بینات،و در لابلای صحایف قرآن بیشتر اوقات خود را به تفکر و تدبر سپری مینمود توگوئی که گمشده یی را دارد که از کلام الله مجید بدست میآورد.
او عقیده مند بودکه بخاطر نجات افغانستان از اسارت و رسوائی، رهائی فکری از قید و بند بندگی آور پندارهای جاهلی در کار است.
داکتر محمد عمر در ساحه علمی و فرهنگی گذشته از فعالیت هائی که انجام داد، آثاری رانیز به یادگار گذاشت که معرف شخصیت ارجمند، فکرت والا و طبیعت بلند اوست. از جمله آثار قلمی او که ازدستبرد و تطاول ایام وارهیده و در اختیار و استفاده برادران و رهروان طریقه اش قرار گرفته ، رساله قضاو قدر، رساله به سوی صفوف فشرده و متحد اسلامی، بشما ای فرزندان میهن، اضرار موالات باکفار و تفسیری بر آیه و لقد ذرأ نا لجهنم کثیراً من الجن و الإنس و غیره رامی توان نام برد.
از مطالعه این آثار ارزشمند ، بروح بلند و روحیه ویرانگر و ناترس، و به دانش ، برداشت فهم وبینش ژرف داکتر محمد عمر از آئین انسانساز و معتدل اسلام عزیز بخوبی پی برده می توانیم.
سر انجام این نابغه عزیز و این فرزند رشید مکتب توحید ،در اول سرطان سال 1356 طبق حکم و فیصله خائنانه محکمه دیوان مرگ دستگاه ارتجاعی و کافر داؤد، به مقتل پل چرخی که آرامگاه ده ها هزار انسان مظلوم و بی دفاع است منتقل و بشهادت رسید. ( إنا لله و إنا إلیه راجعون



بازگل بدخشی آواز خوان افغانستانی


آدینه، مشهور به (باز گل بدخشی) آوازخوان محبوبی که حد اقل سه نسل از خوانندگان افغانستان با آواز و هنر او آشنا هستند، روز نهم حمل برابر با 29 مارچ 2009 در اثر بیماری طولانی، در روستای چنارگنجشکان ولسوالی کشم در ولایت بدخشان جان سپرد.
بازگل بدخشی هنگام وفات صد و هفت سال داشت. به یقین میتوان گفت که اکثریت قریب به تمام آهنگ هایی که به آواز او خوانده شده اند، از سروده ها و ساخته های خودش بودند.
بزرگترین ویژه گی کار بازگل بدخشی در موسیقی این بود که نگذاشت آهنگ های ناب محلی فراموش شوند، بلکه بدخشی این آهنگ ها را با سادگی روستایی، آواز منحصر به فرد خود و به کمک دنبوره و غیچک و به سبک و سیاق مخصوص به خودش جاودانه کرد.
بازگل بدخشی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی که استاد یعقوب قاسمی مسئول بخش موسیقی در رادیو کابل بود، به همکاری با رادیو آغاز کرد و در مدت کمی مشهور و محبوب شد. رادیو افغانستان به بدخشی این امکان را داد تا شعر و آوازاش را فراتر از مرزهای محلی زادگاهش ببرد و تا دوردرست ترین نقاط کشور برساند.
روحش شاد و یادش گرامی باد !


ابوالمعالی علی بن اسد

ابوالمعالی علی ابن اسد امیر بدخشان، یکی از فرزانه دانشمندان اسماعیلیی بدخشان است، که نقش بزرگی را در زنده گانی شعییان اسماعیلیه بدخشان اجرا کرده است. اوسیاستمدار، فقیه،متکلم و ادیب توانایی بوده که چندین سال امارت مسقیل آنجا را داشته و بعد از او جانشینانش سالهای زیادی در بدخشان حکمرانی کرده اند و میخواستند الگوی از حکومت خلفای فاطمی مصررا در بدخشان عملی کنند.
او سراسر زنده گی اش در راه ترویج مذهب، تنویر افکار، تقویت ایمان و گسترش اندیشه های اخلاق دینی وقف شده، و با قامت بلند، چون کوه در برابر حوادث ایستاده گی کرده است. " بن اسد " خود را تنها در حصار اندیشه اسماعیلی اش محدود نکرده، بابرنامه شفاف زمینه فعالیت همه دگراندیشان را مساعد ساخته و با آغوش باز به سراغ همگرای، حفظ تنوع اندیشه های عقیدتی رفته و زمینه آفرینش های رنگارنگ مذهبی را فراخ ساخته بود.

روحش شاد و یادش گرامی باد !




بیگم نسب، معروف به مخفی بدخشی

مخفی بَدَخشی از شاعران پارسی‌گوی زن در افغانستان بود.
سیده مخفی بدخشی ، فرزند محمدشاه بین سالهای 1258 الی 1342 خورشیدی درولایت بدخشان می زیسته است.
مخفی بدخشی لقب او، و نامش سید نسب و یا بیگم نسب است. تبار از بدخشان بود و در کابل و قندهار سکونت داشت.
مخفی بدخشی دانش و معلومات عمومی را به‌گونهٔ مخفی و به‌دور از نظر سیاسیون وقت از بزرگان و آگاهان خانواده خویش فرا گرفت. وی معاصر شاعر زن ایرانی فروغ فرخزاد است.
نیاکان مخفی بدخشی از امیران محلی بدخشان بودند و خانواده‌اش در روزگار پادشاهی امیر عبدالرحمن خان از بدخشان به قندهار تبعید شدند.

مخفی در شانزده سالگی به سرودن شعر آغارید.
مخفی بیشترین اشعارش را در محله‌ای بنام قره‌قوزی که همان جا نیز زندگی می‌نمود، سروده‌است. وی ازدواج نکرد و بیشتر عمر خود را در کنار خانواده‌اش در حالت تبعید سیاسی در شهرهای کابل و قندهار در دوره امیرعبدالرحمن خان به‌سر برد.
مخفی دختر مردی است به نام میرمحمودشاه بدخشی (میر محمود عاجز) بود که او نیز شاعر بوده و کتابی هم به نام چارباغ بدو منسوب است که اینک در دست نیست. برادران مخفی، میر محمد غمگین و میر سهراب سودا هم، شاعر بوده‌اند.

آثار او زیر عنوان لعل‌پاره‌ها در مجله کابل به چاپ رسیده‌است.

یک پارک زنانه و مکتبی در بدخشان به نام او نام‌گذاری شده‌است

بشکند دستی که خم در گردن یاری نشد کور به، چشمی که لذت‌گیر دیداری نشد
صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت غنچه باغ دل ما زیب دستاری نشد
هرکه آمد در جهان بودش خریداری، ولی پیر شد زیب‌النّساء او را خریداری نشد

روحش شاد و یادش گرامی باد !




محمد ولی خان دروازی :

محمدولی خان فرزند شهً ابولفیض خان و اصلاً یکی از شهزادگان درواز بوده که بعد از سقوط آخرین شاه درواز با پدر، عم و تعدادی از اقارب در وقت پادشاهی امیرعبدالرحمن بکابل آمد و در دربارهای امیرحبیب الله و امیر امان الله در سیاست وقت نقش عمده را بازی نمود. محمدولی خان ضمن اینکه رئیس اشراف زادگان دربار بود، ریاست فرهنگی ویا آمریت کتابخانهً دربار و آمریت اطلاعات را نیز به پیش میبرد و در زمان این وظیفهً خویش با امانت داری با روشنفکران برخورد کرده است.

وی در سال ۱۲۹۸ به رتبه جنرالی و نشان حسن خدمت توسط امیر افغانستان نواخته شد و بعداً به حیث سفیر سیار افغانستان به شوروی و دیگر کشورهای اروپایی سفر نمود و با موسس دولت شوروی و دیگر مبارزان انقلابی شوروی ملاقات نمود . بعد از برگشت به افغانستان در سال ۱۳۰۱ امیر افغان، ولی خان را به حیث وزیر امور خارجه افغانستان برگزید و بعداً به موجب فرمان امیر، ولی خان با نشان لمر اعلی و املاک در قلعه مراد بیگ کابل نواخته شد و درسال ۱۳۰۲ به رتبه وزارت حربیه (دفاع) رسید و چون درسال ۱۳۰۶ امیر قصد اروپا نمود، محمد ولی خان به حیث کفیل وزارت خارجه و کفیل مقام سلطنت باقی ماند. محمدولی خان خودش از مشروطه خواهان بود و تعداد زیادی را دراین راه به شمول اقارب خود تربیه کرد.

درزمان حبیب الله کلکانی محمد ولی خان در انزوا بسر میبرد و مریضی دامنگیر او میشود و میخواهد جهت تداوی بخارج سفر کند، ولی متاسفانه نمی تواند به بیرون مملکت غرض تداوی برود.

وی یک شخص ضد انگلیسی و ضد استعمار و خواهان پیشرفت و ترقی افغانستان بود و تا اخر عمر بر این موقف استوار ماند و یک انسان بسیار کاردان، وطنپرست و نهایت شجاع بود و بالاخره زمانیکه نادر خون اشام به قدرت رسید محمدولی خان با وجود ضعف جسمانی و کسالت محکوم به حبس میشود و بعداً بدون محاکمه یکجا با محمود سامی قوماندان امنیه کابل در سال ۱۳۱۲ به دار اویخته شده وظالمانه اعدام میگردند. روحش شاد باد!
قبر محمد ولی خان در قول آب چکان دو قبر بالاتر از قبر نصر الله خان کاکای امان الله خان است.

محمد ولی خان در مراتب ذیل ایفای وظیفه نموده است :



1. سفیر سیار افغانستان به شوروی و اروپا
2. وزیر خارجه افغانستان
3. وزیر حربیه افغانستان
4. قوماندان محاذ جنوب در اغتشاش سال ۱۳۰۳

5. کفیل سلطنت و وزارت امور خارجه افغانستان




بحرالدین باعث

بحرالدین باعث (مولانا)، در سال ١٣٢٠ خورشیدی در دامان کوهپایه‌های بلند پامیر در دره‌های شاداب درواز زاده شد. پدر او (مولوی نجم‌الدین) یکی از بزرگان و علمای دینی نامدار درواز در ولایت بدخشان بود. در دبستان ناصر خسرو آموزش دید. به گوهر دانش، و اندیشه‌های روشن "حجت خراسان" آگاهی یافت. در جوانی راه شهر فیض آباد، مرکز بدخشان را در پیش گرفت. پس از آن به سوی تخارستان و شهر کابل شتافت و در آنجا با زنده یاد محمدطاهر بدخشی آشنایی یافت. مولانا باعث، نخستین دانشجوی دانشکدۀ شرعیات دانشگاه کابل بود و در پانزدهم حوت سال ١٣۴۴ خورشیدی، مقالۀ شورانگیزی را تحت عنوان "پیروزی علم و شکست خرافات" در جریده "پیام امروز" به نشر سپرد. مولانا بحرالدین باعث، در سال ١٣۴٧ خ یکجا با محمدطاهر بدخشی و سایر همباوران دیگر خویش، "محفل انتظار" را بنیاد نهادند. پیام تهنیت و تسلیت کنگره ملی افغانستان. مولانا باعث برای نخستین بار به اتهام شرکت در تظاهرات دانشجویی دانشگاه کابل در سال ١٣۴۸ به بند و زندان مجرد قلعه کرنیل دهمزنگ افتاد. بار دیگر به اتهام تحریک دهقانان فقیر و قحطی‌زدۀ مرکز بدخشان علیه توزیع ناعادلانۀ مساعدتهای سازمان ملل متحد در ولایت بدخشان دستگیر، محاکمه و در زندان قلعه کرنیل زندانی شد. "او چون بحر همیشه در حرکت و سکون‌ناپذیر بود. او دیگر به دانشگاه مراجعه ننمود زیرا که محیط دانشگاه به روح آزادمنشانه او سازگار نبود. او به مردم مراجعه کرد تا با استفاده از اندوخته‌های علمی و سیاسی‌اش مبارزات ضداستبدادی مردم را تحرک بخشد. همان بود که بخاطر نیل به این آرمان والا و انسانی خویش را به همراهی تنی چند از یاران وفادارش در ماه جوزای سال ١٣۵۴ خ به حرکت مسلحانه‌ای در ولسوالی درواز بدخشان پرداخت. اگرچه این یک حرکت کوچک بود، اما زنگ خطری بود برای رژیم جمهوری داود. "این روحانی مبارز آزادنگر، نواندیش، آزادیخواه، عدالت پسند، مدافع راستین منافع زحمتکشان و دشمن آشتی‌ناپذیر ستمکاران حرفوی سر انجام، به فرمان امین، به تاریخ یازدهم دلو ١٣۵٧ خورشیدی به شهادت رسید.

روحش شاد و یادش گرامی باد !





استاد برهان الدین ربانی

پروفسور برهان‌الدین ربانی در ۲۹ سنبله ۱۳۱۹ در شهر فیض آباد مرکز ولایت بدخشان افغانستان متولد شد.

ایشان در سال ۱۳۳۶ در دانشگاه شرعیات کابل همراه‌ با تنی چند از دوستان خود ، نهضت جوانان مسلمان را تاسیس کرد که‌ بعداً این نهضت با استعفای غلام محمد نیازی از رهبری آن در سال ۱۳۵۱ توسط آقای ربانی به‌ جمعیت اسلامی افغانستان تغییر نام داد.
با کودتای محمد داوود خان در سال ۱۳۵۲ اعضا و هواداران جمعیت اسلامی افغانستان، تحت تعقیب حکومت داود خان قرار گرفتند ، پس از آن بود که‌ آقای ربانی و عده‌ای دیگر از فعالان اسلامگرا از افغانستان خارج شده و به پاکستان فرار کردند. پروفسور برهان‌الدین ربانی همواره خواهان خروج نیروهای شوروی سابق از کشور و سپردن حکومت به مجاهدین بود تا در سال 1992 و پس از پیروزی مجاهدین و شکست دولت نجیب الله احمدزی به‌ عنوان رئیس جمهور موقت افغانستان انتخاب شد. پس از به قدرت رسیدن طالبان در سال ۱۹۹۶، آقای ربانی به زادگاه خود، شهر فیض آباد ولایت بدخشان بازگشت و فعالیت های ضد طالبان خود را آغاز کرد.

در پی فروپاشی رژیم طالبان در حملات آمریکا در ۲۰۰۱ میلادی، ربانی که تا آن زمان به عنوان رئیس جمهور افغانستان شناخته می شد،طی مراسمی در اجلاس بن قدرت را رسما به حامد کرزی، رئیس اداره موقت افغانستان تحویل داد.

پروفسور ربانی بعدها در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از حامد کرزی حمایت کرد و خود نیز در انتخابات پارلمانی افغانستان شرکت کرد و به‌عنوان اولین نماینده مردم ولایت بدخشان با بیشترین آراء به‌ عضویت پارلمان کشور در آمد.

بعدها و درپی ایجاد شورای عالی صلح توسط رییس جمهور کرزی آقای ربانی رئیس این شورا را بر عهده گرفت و سرانجام ایشان در بیست و نهم سنبله ۱۳۹۰ در اثر یک انفجار انتحاری در منزل خود شهید شدند.

روحش شاو و یادش گرامی باد !




محبوب الله کوشانی

محبوب الله کوشانی متولد سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شهر فیض آباد است.

او در لیسه حبیبیه آموزش دید و در سال ۱۳۴۹ از از فاکولته اقتصاد سیاسی دانشگاه ماسکو گواهینامه فوق لیسانس گرفت.

آقای کوشانی در همین سال به عضویت گروه چپگرای سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان (سازا) تحت رهبری طاهر بدخشی درآمد و تا رهبری این این سازمان ارتقا کرد.

این سازمان در پی اعلام "آشتی ملی" توسط دکتور نجیب الله در اوسط دهه شصت خورشیدی به دولت پیوست و آقای کوشانی به معاونت صدرات رسید و در اسد ۱۳۶۹ از سمت خود استعفا داد.

محبوب الله کوشانی در سال ۱۳۷۳ کشور را ترک کرد و به آلمان رفت. او بهار سال ۱۳۸۴ به کشور برگشت و فعالیت های سیاسی را از سر گرفت.

آقای کوشانی در پی ادغام سازا و چند گروه مشابه دیگر در چارچوب یک حزب دیگر موسوم به حزب آزاده گان، به معاونت این حزب برگزیده شد. کوشانی نامزد همین حزب برای انتخابات اخیر ریاست جمهوری بود و 0.22 درصد آرا را به دست آورد.




محمد طاهر بدخشی

محمد طاهر بدخشی فرزند وکیل محـمد ذاکر فرزند میرزا محمد ناصر به روز دوشنـــبـه هشت عقرب 1312 خورشیدی در یک خانواده منور و دانش پرور در گذر میرشکاران ناحیه سوم شهر فیض آباد مرکز ولایت بدخشان (
افغانستان) چشم به جهان گشود. بدخشی درسال1331 خورشیدی در تشکیل اولین سازمان سیاسی بنام «سازمان آباد خواهان میهن» اشتراک ورزید. گفتنی است که زنده یاد محمد طاهر بدخشی برای اولین بار طرح عادلانه مسألۀ ملی را در افغانستان هم زمان با تاسیس جمعیت دمکراتیک خلق مطرح نموده بود. دیری نگذشت که این طرح کینه توزانه با مخالفت شدید عناصر شیونیست و قبیله گرا از یک طرف و از جانب هم در ضدیت با آنهای که در ظاهر شعار انترناسیونالسم پرولتری را اندیشۀ خود ساخته بودند قرارگرفت. اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که این بحث در سال های 1345ــ 1347 به دلیل اولویت و برتری بخشیدن به بعد مبارزات طبقاتی و انترناسیونالزم پرولتری به شکل بی سابقه یی اوج گرفت بود، که در نتیجه اصطلاح «ستمی و ستمی ها» وارد آشفته بازار سیاست های توطیه گرانۀ روشنفکران قلابی گردید که بدخشی و هم باوران او را از چپ و راست به نام سکتاریست، ناسیونالیست، تجزیه طلب وغیره متهم می نمودند. چنانچه امروز نیز هستند کسانی که اگر هر گاهی از جانبی سخن از عدالت اجتماعی و مسایل ملی به میان آید، گستاخانه طرف را به «جریان ستم ملی» و ستمی بودن منسوب می سازند.بدخشی به جرم فعالیت های سیاسی و اندیشه اش بارها پشت میله های زندان قرار گرفته بود. سال 1343 خورشیدی به جرم رهبری مظاهره سوم عقرب. سال 1348 مدت چهار ماه در توقیف کابل زندانی گردید. سال 1354 به ارتباط قیام مسلحانه درواز به رهبری زنده یاد مولانا باعث، با پنجاه تن از فعالین سازمان در محبس دهمزنگ زندانی گردید که مدت هژده ماه را در کوته قلفی بسربرد. و سر انجام بدخشی بزرگ همراه با فرزند عزیزش بایقرا بدخشی محصل سال اول پلی تخنیک کابل و بیشتر از سه هزار کادرها و فعالین سازمان بدون محاکمه در تیرماه 1358 بدست جلادان رژیم وقت به شهادت رسیدند. روان شاد باد. آثار و نوشته های مرحوم بدخشی: تاریخ ادبیات تخارستان، تاریخ معاصر افغانستان، لعل بدخشان، تحلیل در آفریده های شاه عبدالله یمگی بدخشی، مسألۀ ملی و اشتراک های اتنیکی در افغانستان، آریانا و آریا بازی، چند قطره اشک داستان گونه، اشعار شعرای بدخشان، تاریخ خرقۀ مبارک درشهر فیض آباد، داستان کاوۀ آهنگر، از بلخ تا بدخشان، مقاله بیدل ازبدخشان است، دو رساله ادبی درباره ابومعشربلخی، ریاضیدان و اخترشناس معروف و ابراهیم ادهم بلخی، مروری بر تاریخ اقتصادی افغانستان، از نوشته های پژوهشی و علمی است که بعضی از مقالات آن در روزنامه های کشور به چاپ رسیده است، زندگینامۀ مولوی سلیم راغی، قسمأً درمجله عرفان اقبال چاپ یافته است، یادداشت های پژوهشی درمورد تاریخ سنگی محمد بدخشی، در مورد فرهنگ مردم و ادبیات کودکان. و دوازده جلد خاطرات زندگی اش را که از نظرعلمی و پژوهشی بسیار با اهمیت می باشند، به رشته تحریر در آورده است. علاوه برآنها بدخشی در حدود یک صد مقاله در روزنامه های اتحاد بغلان، فاریاب، بدخشان، انیس، افکار نو، پیام وجدان و مجلات کابل (ژوندون، برگ سبز، آریانا وغیره) به اسم خود و به نام های مستعار چون ابوذر ویسی منتشر نموده است.

روحش شاد و یادش گرامی باد !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد