زهجرانت شکایت سر نمی کردم چه می کردم
دو چشم از سیل اشک تر نمی کردم چه می کردم
سپند آسا ز بس دل داغ شد در مجمر عشقت
به سر چون شمع خاکستر نمی کردم چه می کردم
به یاد لعل جانبخشت بدخشان گشت ماوایم
تسلی دل به این گوهر نمی کردم چه می کردم
شکست و ریخت بس جام و قدح آن نرگس مستت
تهی یکدم اگر ساغر نمی کردم چه می کردم
هزاران تاب خوردم ز آتش عشقت به سان موچو رشته حلقه بر آن در نمی کردم چه می کردم