دلنوشته های من




از رنجی خسته ام که ازآنِ من نیست
بر خاکی نشسته ام که ازآنِ من نیست
با نامی زیسته ام که ازآنِ من نیست
از دردی گریسته ام که ازآنِ من نیست
از لذّتی جان گرفته ام که ازآنِ من نیست

به مرگی جان می سپارم که ازآنِ من نیست.




ای سینه، امشب از غمش فریاد کـن فریـاد کـن
وی دیــده، انــدر ماتـمـش بیــداد کن بیــداد کـن
ای پنجـه، بر در سینـه را، دل را از او بیـرون بکش
ایـن صیــد در خـون غـرقــه را آزاد کــن آزاد کــن
ای عشـق، غمـگیـن خاطـرم، در دل بیفکـن آذرم
ویـــرانــه‌ام را از کــــرم آبــــاد کـــن آبــــاد کـــن
آزرده‌ام خــواهــی چــرا، آخــر شــبــی از در درآ
این عاشـق دلخسته را دلشاد کن دلشاد کن


در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم ،

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد ،

- که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا ،

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی .


کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

بالای خود در آئینه چشم من ببین

تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری

تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را



دل کیست که گویم از برای غم توست/یا ان که حریم تن،سرای غم توست
لطفی ست که می کند غمت با دل من/ورنه دل تنگ من چه جای غم توست



انـدوه تــو شــد وارد کــاشــانـه ام امــشــب
مـهمـان عـزیز آمـده در خـانـه ام امـشـب
صد شکر خدا را که نشسته ست به شادی
گـنـج غـمـت انـدر دل ویـرانـه ام امـشــب
مــن از نــگــه شـــمــع رخـــت دیــده نــورزم
تــا پــاک نـسـوزد پــر پــروانـه ام امـشـب
بـگشـا لب افـسـونگرت ای شـوخ پریـچهر
تـا شـیخ بـداند ز چـه افسـانه ام امشـب
تــرسـم کـه سـر کـوی تـو را سـیـل بــگـیـرد
ای بـی خـبـر از گریه مسـتـانه ام امشب
یک جـرعـه تـو مـسـت کـنـد هر دو جـهـان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب



بـه لـب رسیده عزیـزم دوبـاره جـان بی تو
کـشیـده آتــش آهـم بـه آسـمـان بی تو
کبــوتر دل مـن پـر شکــسته و غمگـیـن
گـرفتـه در قـفس خویـش آشیـان بی تو
کجـاست تـاب وتحمل؟ کجاست صبروشکیب
رسیــده خنجـر غــربت به استخـوان بی تو
گـرفته بـغض گــلو را چـرا نمی پـرسی ؟
چگــونه می گــذرد روزگـارمـان بی تو ؟
نه همدمی کـه بگــویم برایـش از غـم دل
نه جـای شعر و غـزل مــانده مهربان بی تو
بــیا بـبیـن کــه گــرفته تــمام حجم مـرا
هجـوم وحـشی غمـهای بی کــران بی تو
دلـم گـرفته و حـتـی نـدارد ایـن دریــا
بـرای مـن هـیجـانی م.... جـان بی تو



محکم در آغوشش بگیر ، صورتش را نوازش کن ، از خوبی هایش در گوشش بگو ...
زن است دیگر ، دوست دارد ...
با همه زن بودنش ،
به آغوش گرمت نیاز دارد ...




مانده ام چگونه تـو را فراموش کنم
اگر تـو را فراموش کنم
باید ...
سال هایی را نیز که با تـو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را ...
اسب ها و جاده ها را
باید
دنیا را ...
زندگی را ...
و خودم را نیز فراموش کنم
تـو با همه چیز من آمیخته ای ... !



هرچقدر بیشتر میخواهمت . . .
دورتر میشوی . . .
. . . برگرد ! ! . . .
قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم ! ...




وقتی کسی دیگران را با عشق شاد می کند
خود شاد تر از آنها می شود.




اگه یکی دستت را گرفت دلت لرزید…

زیاد عجله نکن…

یکروز با دلـــت کاری میکنه که دستانت بلرزه…

روزگاری شد که اینگونه عذابم می دهــی
می زنی آتش به جان و اضطرابم می دهی
می دهی اینگونه ماتم جان بی مــــقدار من
بر سر بالین من سودای خوابم می دهــــی
ساقی دل چون تویی پر کن سحر پیمانه را
کاین می خونفام در جام شرابم می دهــــی
نگسلد زنجیر عشقم از خم گیــــــــسوی تو
گر چه صد گونه زغمها پیچ وتابم می دهی
روبریدی از من و گــــــر رو کنی بار دگر
صد خبر از دولت این آفتابـــــــــم می دهی
می روی دامن کشان ازکوی این دیوانه ات
در جواب گریه ام تصویر قابــــــم می دهی
رفتی ای امّید جان و فکرت بیـــــــــمار من
سوزشی بر جان و از این دیده آبم می دهی



من راه تو را بسته............تو راه مرا بسته........
امید رهایی نیست ...........وقتی همه دیواریم.....



ز درد عشق تو با کس حکایتی که نکردم
چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم
چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی
از آن اسیر بلاکش حمایتی که نکردم



کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم

نه تنها از تو نالم کز خدا هم



شعر تنهائی من قافیه انگار نداشت
دل بیچاره من همدم و غمخوار نداشت
.
من همان خسته ترین آدم دنیا بودم
حیف این خسته که یک محرم اسرار نداشت



ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
ایا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس ایا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟



می‌ بینی‌ چقدر ساده است؟
دیگر نمی‌‌شناسمت
اما دوستت دارم



روزگاری
یک تبسم
یک نگاه
خوش تر از گرمای صد آغوش بود



همنیشین گل شدم دیدم که خارم سال ها
تازه فهمیدم که غمخواری ندارم سال ها
می روم چون ابر سرگردان به روی کوه و دشت
می روم تنها شوم شاید ببارم سال ها
کو زمین بایری تا مرهم دردم شود
من که از داغ دل خود، سوگوارم سال ها
بعد از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم
سر به روی شانه هایش می گذارم سال ها
خسته ام ، این مرگ تدریجی امانم را برید
می شمارم روزهای آخرم را سال ها



تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غم‌گسار باید و نیست
اسیر گریه‌ی بی‌اختیار خویش‌تنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبح‌دم نفسم بی‌غبار باید و نیست




در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
و گرنه بر درخت تر کسی تبر نمی زند



حرفش را ساده گفت و رفت:من لایق تو نیستم!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را یاد آوری کند یا خیانت خودش را توجیه کند!!



زیباترین لبخند ها عمیق ترین رازها را پنهان میکنند...
زیباترین چشم ها بیشترین اشک ها را گریسته اند.....
و مهربانترین قلبها بیشترین درد را حس کرده اند....



همه ی کارهایت را بخشیدم...
جز آن تردید آخر هنگام رفتنت ...
که هنوز مرا ...
به برگشتنت امیدوار نگه داشته.... !



تـنهـــــــا چیزی که خرجـــــــی ندارد جـــــــاری شدن در
ذهـــــــن دیـــــــگران است....
پس آنگونه جاری شـــــــوید که خنـــــــده بر لبانشـــــــان نـــــــقش
بـــــــبندد ...
نه نـــــــفرت در دلشـــــــان



یادت باشد!
بزرگ‌ترین کسی که می‌تواند به تو کمک کند خودت هستی.
پس هر روز به سوی خودت امواج مثبت و سرشار از عشق، ارسال کن!



تمام اندهت را به برگها بسپار...
و آنگاه...
شروع اولین شب پاییزیت بخیر...!




من جز تو با هرکس باشم
بـــــاز هم تنــــــهام......



بانـو..!
اگر گریه نمیکنم
فکر نکن از سنگم !!
من مَردم
قدم زدنم از گریه کردنم دردناک تر است...!!





می دانی فرق هنرعشق وهنرشمشیرچیست؟
شمشیر یکی رادوتا میکند
ولی عشق دوتارا یکی !





من تو را ، تو او را ، و او دیگری را دوست دارد....
جای افسوس اینحاست که هر سه ما تنهاستیم



تنم حوصله هم آغوشی ندارد...
سرت را روی بی قراری هایم بگذار
و بخواب...



گاه همه چیز ساده اغاز میشود
گاه همه چیز آرام آغاز میشود
و گاه همه چیز ساده و ارام به پایان میرسد، بی آنکه بدانیم چرا؟
راستی چـــــرا ؟



ارزشمند ترین گنج ، قلبی عاشق است که به همه آرامش می بخشد




آموزشی جدید لازم است تا قلب را بیدار کند.
وقتی که قلب بیدار شود ذهن را در مسیر هدایت قرار خواهد داد
و نور عشق از قلب به ذهن خواهد تابید..



این عشق است که میتواند نفرت را به فراموشی بسپارد
نفرت نمی تواند نفرت را از میان بردارد
عشق بسیار قدرتمند تر از نفرت است..





همین که باشی و من هم دچار چشم تو زیباست
که عشق حاصل ضرب دو روح تشنه و تنهاست
مگر نه اینکه برایت نفس نفس غزلم من
مگر نه اینکه برایم نگاه گرم تو رویاست
تو آن همیشه ترینی میان خاطره هایم
زلال و ناب و صمیمی چنانکه آبی دریاست
بمان و حادثه ای باش میان این همه تکرار
جواب هر چه سوال و دلیل هر چه تمناست
دوباره سرخی سیبی و دستی تشنه ی چید ن
دوباره قصه ی آدم و بیگناهی حواست
تمام مسئله این است ، تو باش و این دل عاشق
که عشق حاصل ضرب دو روح تشنه و تنهاست!





بجای اینکه هر روز یک نفر را دوست داشته باشیم بیائیم یک نفر را هر روز دوست داشته باشیم ..


آتش رسیده، بال و پر‌م را خبر کنید
داغی نشسته تا جگرم را خبر کنید
عقل آمده است فاصله‌ها را نشان دهد
در راه عشق، پا و سرم را خبر کنید
حالا که عشق مرکز ثقل من و دل است
افکار زار و در به درم را خبر کنید
اندوه‌های تازه اگر قسمت دل است
گل‌برگ‌های تازه‌ترم را خبر کنید
در لحظه‌ای که می‌روم از دست زندگی
بی استخاره، هم‌سفرم را خبر کنید
شاید بیاید آن که دلم را به عشق داد
پس نیمه‌جان مختصر‌م را خبر کنید


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد